به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی انتشارات شهید کاظمی، کتاب «غدیر در مدائن» شامل داستان غدیر به روایت حذیفه یمانی اثر موسسه خاکریز اندیشه بهتازگی توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ پانزدهم رسیده است.
«غدیر در مدائن» اولین قدم در روایت داستانی غدیر است. شخصیت محوری این داستان یک جوان ایرانی است که ماجرای غدیر را از زبان حذیفه -فرماندار مدائن و از یاران حضرتامیر (ع) میشنود. با به خلافت رسیدن امام علی (ع) دو نامه به حذیفه میرسد که یکی از آنها را باید در مسجد برای مردم بخواند. در جریان قرائت نامه حذیفه امام علی (ع) را «امیرالمؤمنین حقیقی» خطاب میکند و همین تعبیر آتشی میشود بر خرمن تصورات پیشین مسلم تا بخواهد بداند و به جمع شیعیان بپیوندد و به سوی سرنوشت عاشقانامیرالمؤمنین (ع) قدم بردارد.
ذکر اسناد و مدارک این روایت و همچنین روایتهای دیگر در پانویس و ادامه داستان پس از روز غدیر تا شهادت آن جوان در جنگ جمل از ویژگیهای اینکتاب است. کتاب، پس از معرفی اجمالی حذیفه و توضیحی درباره حدیث غدیر، تیسفون یا غدیر در مدائن را به خواننده میشناساند. همچنین از تاریخچه غدیر در مدائن و دوران حکومت و امارت سلمان فارسی و حذیفه برآن سرزمین سخن میگوید. نگاه ایناثر بیشتر معطوف به خطابه بلندی است که حذیفه در تیسفون ایراد کرده و پاسخهایی که به سوالات آن جوان ایرانی که مسلم نام دارد، داده است.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
«صدای اذان ظهر از گلدستههای مسجد طنین افکنده بود. در بازار، کاسبها مغازهها را تعطیل میکردند تا برای نماز آماده شوند. مسلم با شتاب کوچه بازار را پشت سر گذاشت تا خود را هرچه زودتر به خانهامیر برساند. حکایتهایی که چند روز پیش حذیفه برایش تعریف کرده بود یکی یکی در ذهنش تداعی میشد. هر لحظه و هر مکانی که شنیده بود مانند تصاویری از ذهنش میگذشت و او را در این چند روز رها نکرده بود. حتی نتوانسته بود در این مدت به خوبی استراحت کند.
چیزی به خانه حذیفه نمانده بود. از دور جمعیتی را دید که سر گذر جمع شده بودند. نزدیکتر شد و به مردم نگاه کرد. بیدرنگ به داخل گذر پیچید و با دیدن جمعیت در مقابل خانهامیر دلش به شور افتاد. هنوز چند قدمی جلوتر نرفته بود که ناگهان از داخل خانه صدای «لا اله الا اللّه» بلند شد. خشکشزده بود و توان راه رفتن نداشت. آرام به دیوار تکیه زد و پاهایش خم شد. به رفت و آمد مردم خیره ماند. تابوت حذیفه روی دستان مردم که «لا اله الا اللّه» میگفتند از مقابل چشمان مسلم عبور کرد. به دنبال تابوت به راه افتاد. اشک از چشمانش سرازیر شده بود.
در دل فریاد زد: \'سلام بر توای حذیفه! که در روزهای سختی مولایت را تنها نگذاشتی. سلام بر تو که منافقین را خوب میشناختی و حق را کتمان نکردی. . . \'»
چاپ پانزدهم اینکتاب با ۸۰ صفحه و قیمت ۱۲ هزار تومان عرضه شده است.
نظر شما